عنوان رمان:من و تو در داستان زندگی من
نویسنده:سحر یگانه
تعداد صفحات پی دی اف:۱۵۳
تعداد صفحات جاوا:۹۷۹
منبع:سایت نودهشتیا
منتشر شده برای کامپیوتر(pdf)، موبایل(java)، اندروید(apk)، اندروید؛ تبلت؛ آیفون؛ آیپد(epub)
خلاصه:دختری که عاشق پسری میشه که اون پسر حتی از بودنش خبر نداره و حتی نمیدونه که کجای دنیاست…دختر ۵ سال با پای پیاده این جاده رو با سختی تمام سیر میکنه تا اینکه…
آغاز کتاب:
یادمه وقتی که خیلی کوچیک بودم مامانم هر شب برام قصه می گفت.منم از همون بچه گی عاشق قصه بودم.همیشه مامان بالای سرم میشست و برام قصه میخوند.
الان خیلی وقته که از اون روزا میگذره…دیگه نه خبری از قصه های مامان هست نه خبری از اون ذوق و خنده های قشنگ بچگی…
الان خیلی چیزا فرق کرده.اینقد فرق کرده که زندگی منم شده مثل یه قصه…
“یکی بود یکی نبود.یه شب ستاره بارون وقتی ستاره ها گرد خواب و تو صورت ادما پاشیده بود یه دختر با چشمایی به رنگ شب بی خبر از همه جا بیدار موند تا اخرین فصل زندگیش که داشت ورق میخورد و امضاء بزنه…
ولی یه دفعه یه جاده ای جلوی پاش دید که دخترک و به یه جای دور می برد اما خودشم نمیدونست اون راه به کجا خطم میشه… توی اون جاده قدم گذاشت رفت و رفت و رفت…اینقدر رفت که به جای رسید که توش غرق شد و دیگه نتونست ازش فرار کنه…نه اینکه نتونه… دیگه خودش نخواست…
دخترک فقط راه رفت..راه رفت … راه رفت…ناگهان اتفاقی بزرگ افتاد که مانند شب تمام زندگیش و فرا گرفت… دخترک محو صور زیباش شده بود…داشت کم کم توی صوت صداش غرق میشد…ولی…ولی اون نباید…اون نباید ببینه…
دخترک بیدار شو… بیدار شو…اگه بیدار نشی دیگه واسه همیشه به خواب میری و هیچ وقت هیچکسی نمیتونه بیدارت کنه…دیگه نمیتونی بیدار شی…بلند شو…
دخترک غافل از همه چیز مست شده بود از شراب نگاهش…
دخترک بی اختیار از یه در بزرگ وارد دنیایی شد که دیگه هرگز نمیتونه ازش خارج بشه…و در برای همیشه بسته شد…
با بسته شدن در فصل اخر زندگی دخترک هم ورق خورد.
دخترک بیچاره غافل از همه جا وارد دنیایی شده بود که فصل به فصل دفتر زندگیش به ازای هر شب گریه کردنش ورق میخورد…
شنیدن صدای کسی که اونو به این دنیا وارد کرده بود شرط زنده بودنش بود…و از همه مهمتر هر لحظه دیدنش شرط نفس کشیدنش…
دخترک هنوزم میون گریه هاش میخنده..اون میدونه که میتونه…با این که نمیتونه ته جاده رو ببینه ولی هنوز امیدواره…
الان ۵ سال از اون شب میگذره…
همه چیز تغییر کرده…غم دنیا چهرشو پوشونده…اشک چشماشو واسه همیشه به اثارت گرفته…اون به دردی دچار شد که هیچ کس جز اون یه نفر نمیتونست مرهمش بشه…براش فرقی نمیکنه از چه فاصله ای داره میبینتش…مهم اینکه اونو واسه همیشه تو قلبش داره…واسه همیشه…
دخترک برای همیشه وارد دنیایی شد که هیچ کس جز اون یه نفر حق ورود بهشو نداره…
اون هر شب به خوابش میاد و دخترک برای چند ساعتی محو نگاه ابریشمیش میشه…ولی وقتی بیدار میشه بازم باید راه بره و گریه کنه…
دخترک خسته شده…از طوفانایی که در مقابلشون مقاومت میکنه…خسته شده از بس اون صداهای وحشتناک همیشگی اذیتش میکنه…ولی هنوز راه میره…هنوزم که هنوزه راه میره…با اینکه هر روز زمین میخوره ولی هنوز داره راه میره…
گوش کن…صدای ناله هاش بازم داره میاد بازم داره صداش میزنه …انگار بازم داره با اون یه نفر حرف میزنه…
“نجاتم بده…نجاتم بده…من خستم…خسته شدم از بس به راه رفتنم خندیدن…خسته شدم از بس بهت گفتن که دروغی…بیا و دستای مردونت و بزار روی گوشام نزار این صداهای وحشتناک و بشنوم … از بی تو بودن می ترسم…نمیخوام نفس بکشم دارم خفه میشم …از این که دارم تو جایی که هوای تو نیست نفس میکشم…از وقتی از شراب چشمات خوردم یه بغض بزرگی تو گلوم متولد شد…
هر روز این بغض از هوای نبودنت بزرگتر و بزرگتر میشه…تا روزی که دیگه چشمامو برای همیشه میبنده و من بی جون کنار جاده در انتظار تو به خواب همیشگی رفتم….”
نوشته دانلود رمان من و تو در داستان زندگی من اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.